سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افسردگی، برادری را تباه می کند . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

چرا مردها بی‌احساس می‌شوند؟
اغلب مردهایی که در معرض استرس شدید قرار دارند در خود فرو‌می‌روند، سکوت می‌کنند و بی‌احساس می‌شوند تا مسئله خود را به شکلی حل کنند.
از آنجایی که طبیعت اصلی مرد، مردانه و مذکر است برای مبارزه با استرس به این نیاز دارد که خود را از معرکه عقب بکشد و مدتی را به تنهایی بگذارند. این رفتار قدرت مردانه او را تشدید و تقویت می‌کند.بنابراین زمان مناسبی برای رسیدگی به واکنش‌های عاطفی و احساسی نیست. اغلب مردها در برخورد با استرس ابتدا با احساسات خود قطع رابطه می‌کنند تا بتوانند به طور عینی و منطقی با مسئله پیش آمده برخورد کنند.
زن‌‌ها از این رفتار مردها به هراس می‌افتند زیرا اگر قرار باشد زنی با احساسات خود قطع ارتباط کند باید به قدری ناراحت باشد که بخواهد کسی را رد کند اما این موضوع در مورد مردها صدق نمی‌کند در حالی‌که مردها خود به خود در واکنش به استرس با احساسات خود قطع رابطه می‌کنند.
مرد توانایی آن را دارد که در لحظه‌ای در خود فرو برود و سکوت اختیار کند به همین شکل می‌تواند در لحظه‌ای از این حال خارج شود.
وقتی مردها متعادل‌تر می‌شوند برای آنها صحبت درباره این‌که از چه موضوعی ناراحت بودند ساده‌تر می‌شود.
وقتی مرد از دنیای سکوت و تنهایی بازمی‌گردد ممکن است حرفی برای گفتن نداشته باشد زیرا ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که دلیل و موضوعی برای ناراحت شدن وجود ندارد. در اغلب موارد وقتی مرد از سکوت و انزوا خارج می‌شود و می‌گوید که همه چیز خوب و عالیست بهتر است زنش به این گفته او اطمینان کند و در شرایط آرام قرار بگیرد.

زن‌ها را درک کــنید
 

نیاز به درک شدن برای زن‌ها
وقتی مرد، زمان کافی برای درک کردن احساسات و نیازهای همسرش صرف نمی‌کند زن به سادگی سردرگم می‌شود و امکان این‌که واکنشی شدید و بی‌تناسب نشان دهد افزایش می‌یابد.
وقتی زنی احساسات خود را با شوهرش در میان می‌گذارد اگر شوهر به حالت انفعالی به صحبت‌های او گوش فرا دهد و امیدوار باقی بماند که به زودی حرف‌های زنش تمام خواهد شد روی او اثر می‌گذارد و بر ابهامات یا ناراحتی‌هایش می‌افزاید.
وقتی زن‌ها تصمیم می‌گیرند مانند مردها رفتار کنند و به منطق بیش از احساسات خود بها بدهند گیج و سردرگم می‌شوند به خصوص اگر قرار باشد زیر فشاری برای تصمیم‌گیری باشند. معمولا وقتی زنی سردرگم است، می‌خواهد تصمیمی بگیرد در این زمان او بیش از هر چیز به آرامش نیاز دارد وباید آرام بگیرد و احساساتش را مرور کند. در این زمان است که می‌تواند به راحتی تصمیم بگیرد. وقتی مردی برای درک کردن زنش به حرف‌های او گوش می‌دهد خود به خود متعادل‌تر می‌شود و زن زمانی متعادل‌تر می‌شود که بتواند حرف‌ها و احساساتش را بازگوید و این تنها زمانی میسر است که مردها بتوانند زبان تکلم زن‌ها را بیاموزند و زن‌ها هم به طریقی سخن بگویند که مردها میل به شنیدن داشته باشند.
یکی از فواید گوش‌دادن مردها به صحبت همسرانشان این است که آنها احساسات خود را کنار می‌گذارند و از افکار خود برای درک احساسات زنشان و این که چرا او چنین احساسی دارد استفاده می‌کنند.
منبع:http://www.funpatogh.com


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

چرا مردان کم حرفند ؟
می‌خواهم موضوعی را بگویم که شاید بسیاری از خانم‌ها نشنیده باشند. بهتر است بی‌پرده بگویم اینکه آقایان بر خلاف تصور خانم‌ها چندان هم کم حرف نیستند.
بسیاری از زنان تصور می‌کنند که همسرانشان قوی ولی خیلی کم حرفند. در واقع خانم‌ها در شگفتند که این همسران قوی چرا در باره احساسات و افکار خود چیزی نمی‌گویند یا به‌اصطلاح همه اش توی خودشان هستند.
اما، واقعیت این است که مردان هم دوست دارند در باره امید‌ها و آرزو‌ها، ترس‌ها و افکار، احساسات و عواطف خود حرف بزنند. شما سعی می‌کنید ساعتی را با همسرتان و به دور از جار وجنجال بچه‌ها تنها بمانید به آن امید که شاید کمی هم در باره خودتان و زندگی مشترکتان با هم گفت‌وگو داشته باشید اما، غالبا ساکت می‌ماند.
آن وقت است که از خودتان می‌پرسید: چی شده؟ چرا چشم از تلویزیون بر نمی‌دارد؟ چرا از خودش، روابطمان یا مسائل و مشکلات مالی که داریم حرفی نمی‌زند؟ چرا به سر و وضع خانه نمی‌رسد؟ چرا نمی‌تواند 10 دقیقه، فقط 10 دقیقه، از خودش، کارهاش و از خودمان برایم بگوید؟!
در واقع، از هر 5 زن، یکی از اینکه همسرش با او ارتباط کلامی خوبی ندارد، گله مند است. 30 در صد آقایان هم مهم‌ترین دلیل اختلاف در زندگی مشترکشان را،
ناتوانی آنان در ایجاد ارتباط کلامی با همسرانشان می‌دانند. به راستی چرا؟
پاسخ این است: حتی مردانی که علاقه‌مندند در باره احساسات و عواطف و خواسته‌های خود با همسرانشان حرف بزنند یا درد دل کنند؛ یعنی با آنها رابطه کلامی برقرار کنند، این را کاری ساده و راحت نمی‌بینند.
دلا یلی وجود دارد که باعث می‌شود مردان به جای بیان احساسات خود لب فرو بندند؛ از جمله: مردها کمی وحشت زده هستند؛ بی‌تردید، زنان در ایجاد رابطه با دیگران مهارت بسیار دارند.
زنان معمولا بعداز نوشیدن یکی دو فنجان چای و کمی گپ زدن، شروع به پرسش می‌کنند؛ با تمام انرژی حرف می‌زنند؛ از همه چیز سر در می‌آورند؛ از هر دری سخن می‌گویند؛ و در این کارچنان استادانه عمل می‌کنند و تمامی مهارت‌ها و ترفند‌های خود را به‌کار می‌برند که همواره و در بسیاری از مواقع سر رشته کلام را در دست می‌گیرند.
اما زنان، همیشه در صحبت کردن گوی سبقت را از دیگران می‌ربایند. البته، آقایان این را به‌خوبی می‌دانند؛ وهمین طور هم می‌دانند که بیش از یک سوم زنان عقیده دارند که مردها به‌کلی نمی‌توانند با همسرانشان رابطه کلامی خوبی بر قرار کنند و قادر به درک آنان نیستند و نتیجه اینکه، مردها از حرف زدن خیلی می‌ترسند؛ چون اگر ضمن صحبت اشتباه کنند، دچار درد سر می‌شوند.
مرد‌ها در خانه نیاز به آرامش دارند؛ از نظر یک زن، وقتی مرد قدم به خانه می‌گذارد باید از سیر تا پیاز همه آنچه را که طی روز در بیرون از خانه برایش اتفاق افتاده با همسرش در میان بگذارد.
بنا بر این، وقتی مرد از محیط کاری پر تنش به خانه بر می‌گردد و با همسری روبه‌رومی شود که انتظار دارد با او وارد یک بحث جدی بشود، تنها یک راه برایش می‌ماند؛ گریز از ورود به بحث و البته گاهی اوقات هم برعکس تسلیم می‌شود.
مرد‌ها دوست ندارند در تنگنا قرار گیرند؛ وقتی زن از همسرش می‌خواهد که بیشتر با او به گفت‌وگو بنشیند و مرد در مقابل این خواست همسرش مثل گذشته بر خورد می‌کند، اختلافات آنها بالا می‌گیرد.
روشن است که بسیاری از مردها دوست ندارند مثل یک شاهد عینی یا مجرم از سوی همسر خود زیر بمباران سؤال قرار گیرند اما، یک تاکتیک قدیمی هست که استفاده از آن، جریان امورو روابط زناشویی را بهتر می‌کند و آن این است:
از این همه دخالت در کارهای همسرتان دست بر دارید ؛ به او فرصت حرف زدن بدهید؛ و نتیجه اینکه به احتمال زیاد زبان به گفتن خواهد گشود.
منبع: همشهری آنلاین


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

درمان اسکیزوفرن 
 اسکیزوفرن اختلال پیچیده ای است که به ندرت یک روش درمانی واحد برای پرداختن به این اختلال چند عاملی کفایت می کند. در عین حال روشهای درمانی زیر برای رفع اسکیزوفرن پیشنهاد شده است:


درمان زیست شناختی


دارو درمانی از جمله درمان های زیست شناختی است که برای تغییر علایم افراد مبتلا به اسکیزوفرن ارایه می شود. در واقع باید قبول کرد که دارو می بایست تکیه گاه اولیه و عمده افرادی باشد که به اختلالات روانی مبتلا می شوند.دارو درمانی در درمان اسکیزوفرن با دو هدف درمان علایم حاد و درمان نگهدارنده ارایه می شود. به منظور به حداکثر رساندن پذیرش دارو توسط بیمار لازم است که خانواده ها با اثرات درمانی انواع داروها با دوزهای دارویی متفاوت آشنا و درباره آثارجانبی معمول آن آگاه و در نتیجه از اضطراب احتمالی آنان برای مصرف دارو توسط فرد مبتلا کاسته شود. فنوتیازین ها و سایر داروهای ضد روانپریشی اگر به میزان کافی و به مدت زمان کافی مصرف شوند (زیر نظر روانپزشک) باعث کاهش نشانه های مثبت و عمده اسکیزوفرن می شوند.بنابراین می توانند علایمی چون توهمات، هذیانها، آشفتگی در تکلم و خلق افسرده با تحریک پذیری را کاهش دهند. همچنین داروها قادرند به صورت غیر اختصاصی باعث کاهش بیقراری فرد مبتلا شوند. این داروها گاه در کاهش نشانه های منفی یا جلوگیری از پسرفت رفتارها مؤثر نمی باشند. پس نمی توان انتظار داشت که علایمی مانند فقدان اراده، عدم استمرار تکلم به صورت مؤثر و مفید به سرعت کاهش یابند. بنابراین باید گفت داروها معمولاً برای درمان روان پریشی حاد و نشانه های مزمن و به منظور جلوگیری از بازگشت علایم در زمان طولانی تر مورد استفاده قرار می گیرند. بسیاری از خانواده ها با برطرف شدن علایم حاد بیماری درمان را پایان یافته تلقی می کنند. بنابراین ممکن است مصرف داروها را توسط بیمار جدی نگیرند. در این راستا ضروری است که برای خانواده ها توضیح داده شود که به منظور درمان نگهدارنده لازم است بیمار داروها را به منظور به حداقل رساندن خطر عود یا بستری شدن دوباره وبرای تمام عمر مصرف کند.در صورتی که بیمار دارو را بصورت نا مرتب مصرف نماید احتمال عود بیماری افزایش خواهد یافت.درمان با استفاده از شوک الکتریکی (ECT) از جمله روشهای دیگر زیست شناختی در درمان اسکیزوفرن محسوب می شود. بسیاری از خانواده ها با این روش درمانی آشنا نبوده و بنابر این ممکن است در برابر خواسته پزشک مبتنی بر انجام آن به شدت مقاومت کنند.برا ی افرادی که نسبت به داروهای آنتی سایکوتیک مقاوم هستند یا قادر به تحمل آثار جانبی داروها نمی باشند شوک درمانی روش درمانی مناسبی به شمار می رود وگاه خطر آن کمتر از داروهاست، به طوری که برای زنان باردار یا کسانی که در فکر خودکشی یا دگرکشی هستند و یا اقدام به این اعمال می نمایند، پزشک می تواند از ECT که آثار مثبت فوری دارد استفاده نماید .


ادامه مطلب...


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

فرمول اعتماد به نفس

آیا تا به حال برای تان پیش آمده که به خاطر خجالت کشیدن یا ترس از دیگران ، از انجام فعالیتی مفید که در درون ، مطمئن به انجامش هستید ، سرباز زنید ؟ !
امروزه «اعتماد به نفس » کلید حل بسیاری از مشکلات بشر محسوب می شود بنابراین بر آن شدیم تا راه کارهایی را برای تقویت این حس درونی و مثبت بیان کنیم .
1 ـ من مطمئن هستم که می توانم به هدفی که در زندگی دارم ، برسم . من از خود انتظار دارم که با مداومت ، در راستای این خواسته حرکت کنم .
2ـ من می دانم که اندیشه های غالب ذهن من ، خود را باز تولید می کنند ، وسیله ای برای عمل و اقدام می شوند و به تدریج به یک واقعیت فیزیکی تبدیل می گردند . از این رو ، هر روز 30 دقیقه ، به شخصیت دلخواهم فکر می کنم تا تصویر ذهنی مناسبی از این شخصیت دلخواه در من ایجاد شود .
3 ـ من به استناد تلقین به خود ، می دانم هر میلی که به گونه ای آن را در ذهن داشته باشم ، مرا در راستای هدفم هدایت می کند . به همین دلیل ، روزی 10 دقیقه از وقتم را به ایجاد اعتماد به نفس در خودم اختصاص می دهم .
4 ـ من هدف های قطعی و مشخصم را روی یک برگه ی کاغذ نوشته ام . هرگز دست از تلاش بر نمی دارم تا برای رسیدن به خواسته ی خود ، از اعتماد به نفس کافی برخوردار شوم .
5 ـ من خوب می دانم که هیچ ثروت یا مقامی اگر بر اساس واقعیت ها نبوده و راعی عدالت نباشد ، با دوام نیست بنابراین سعی می کنم اقدامی انجام دهم که به همه ی افراد درگیر ، سودی عاید کند . من از نیروی دیگران استفاده نموده و تشویق شان می کنم که به من کمک کنند . خود من هم در کمک به دیگران ، پیش قدم می شوم . من از تنفر ، حسادت ، رشک ، خودخواهی و خودپرستی ، بری هستم و به جای آن ، عشق و محبت در قبال دیگران را انتخاب کرده ام زیرا می دانم که ذهنیت منفی نسبت به دیگران ، هرگز نمی تواند اسباب موفقیت شود .کاری می کنم که دیگران مرا باور کنند زیرا به آنان و خودم ایمان دارم .
من زیر این فرمول را امضاء می کنم و آن را به حافظه ی خود می سپارم . نوشته ی خود را روزی یک بار با صدای بلند می خوانم . من ایمان راسخ دارم که سرانجام براندیشه و اعمال من تاثیر می گذارند تا متکی به نفس و موفق گردم .
منبع :«بیندیشید و ثروتمند شوید»«ناپلئون هیل»


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

....با این همه ، فرزند نوجوانتان شما را دوست دارد!



جشن تولد سیزده سالگی فرزند شما نشان می دهد که کودکتان رسماً وارد سنین نوجوانی شده است. بسیاری از رفتارهایی که با نوعی آزادی خواهی دوران نوجوانی  پیوند خورده است، برای شما مشکل ساز هستند. ممکن است این رفتار برای عده ای درست در همین سنین آغاز شود و برای عده ای دیگر دیرتر و حتی امکان دارد برخی از افراد در سنین دهه 20 عمر خود چنین رفتارهایی را نشان دهند. البته از گروه اندکی از جوانان خوشبخت همچنین رفتارهایی سر نمی زند.


آنها آنقدرها هم بد نیستند


 نوجوانان  اغلب به رفتارهای منفی و بیش از همه به بزهکاری و رفتار وحشیانه متهم هستند و بزرگسالان هم به این دو نوع رفتار بیشتر توجه دارند در صورتی که مصرف مواد مخدر، روابط نامناسب و شب ها تا دیروقت بیرون از خانه بودن، تنها بخشی از واقعیت نوجوانی است. تحقیقات نشان می دهند که بسیاری از تصورات کلیشه ای از دوران نوجوانی (مانند بزهکاری و خشونت ) نادرست هستند. ممکن است برخی از نوجوان ها چنین رفتاری داشته باشند اما اکثر قریب به اتفاق آنها اینطور نیستند.



پدر و مادرهای عاقل و آگاه برای فرزند نوجوانشان همانند یک فرد بزرگسال عزت و احترام قائل هستند و می دانند که گاهی اوقات ممکن است برخی از رفتارهایی که که مربوط به کوچکترها است نیز از او سر بزند.تغییرات


همانطور که نوجوان شما به سمت سنین بزرگسالی می رود ممکن است به یکی از روش های زیر رفتارش تغییر کند:


- برخورد با احساس جنسی و توجه به بدن تازه بالغ شده اش.


- فرا گرفتن مهارت های زندگی از طریق حل کردن مشکلات ، تصمیم گیری، ارائه مذاکره و گفت و گو و یا درگیری و نزاع با افراد و به کارگیری بخش انتزاعی فکر.


- ارتباط و دوستی و رابطه با جنس مخالف  (رابطه بزرگسالانه و از روی شعور)


- به کار بردن هویت بزرگسالی خود از طریق مرور یک دوره از تطبیق هویت های مختلف تا ببیند کدامیک از آنها با او تطابق دارد.


- شکل دادن رابطه ای نو و بزرگسالانه با شما که مبنای ارتباط آینده شما با او خواهد بود. شما باید کودکتان را در سنین نوجوانی به سمت بلوغ و بزرگسالی هدایت کنید. زمانی که به شما نشان داد قابلیت آن را دارد که مسئولیت پذیر باشد و بدون اتکای به شما رفتار کند، به تدریج به او استقلال و مسئولیت بدهید.


همچنین او نیازمند یک سری حد و مرزها و قوانین واضح و روشن است. این که چه چیز قابل قبول و پذیرفته شده است باید شفاف باشد. حتی زمانی که او از این قواعد سرپیچی می کند و می خواهد از مرزهای تعیین شده بگذرد.


ادامه مطلب...


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

اصول تربیت کودکان 

روان شناسی امروزثابت کرده است مهم ترین عامل موفقیت ها و شکست های انسان در چگونگی گذران دوره ی کودکی او نهفته است و این هم باید ما را برآن دارد که برای کودکان مان این دوره را آن گونه مهیا کنیم که آن ها را به سمت موفقیت سوق دهد نه شکست های پیاپی ، محبت –ثابت قدم بودن - الگو خوب بودن - قابل اعتماد بودن -حضور داشتن – خوش بین و صبور بودن –ایستادگی کردن خودپسند نبودن –فعال بودن – ساده گرفتن – سازگاری داشتن و همدلی بودن اصولی است که می تواند ما را به هدف برساند.
محبت بزرگ ترین نعمت خداوند ی است که پایه وبنیاد همه ی روابط واخلاقیات به آن وابسته است . هر چه شما بیشتر به اطرافیان محبت کنید،در عوض محبت بیشتری نیز دریافت خواهید کرد . این بهترین هدیه ای است که می توانید تقدیم فرزندتان کنید.
نظم قاعده ومحدودیت های مشخص ، ایجاد اعتماد می کند. این همان چیزی است که فرزندتان برای احساس امنیت وآرامش به آن نیاز دارد.
اگر می خواهید فرزندتان به کاری که شما دوست دارید گرایش پیدا کند شما خود الگویی برای آن رفتار باشید . فرزند شما به کسی نیاز داردتا ازاو سرمشق بگیرد.
دروغ نگویید وسعی کنید رفتارهای ساختگی از خود نشان ندهید . فرزندان باید خود واقعی شما را ببینند وبشناسند.
سعی کنید وقتی کودکتان به شما نیاز دارد کنار او باشید وبه خواسته های اورسیدگی کنید . نگذارید کار یا مسائل دیگر بین شما وفرزندتان فاصله بیندازد.
مسائل با نوع نگرش شما به آن ها تغییر می کنند . اگر مثبت گرا وبه آینده خوشبین باشید ، از زندگی لذت بیشتری خواهید برد.
آرام تر وهم گام با فرزندان تان جلو روید . زندگی به خودی خود سریع می گذرد ، پس چرا خودتان هم سعی می کنید سرعت آن را بیشتر کنید؟ و یادتان باشد ، تغییر زمان می برد.
استقامت از لزومات پیمودن این راه است.پس هیچ وقت دلسرد نشده ودست از کار نکشید،به خصوص در کمک کردن به فرزندان تان.
از لاک خود پسندی تان بیرون آیید وانرژیتان را صرف دیگران کنید وفرزندان تان را در این راه طولانی با خود همسفر کنید.
فقط یک جا ننشینید . اگر ایده خوبی دارید ، یا فکر می کنید کاری اشتباه است،دست به فعالیت بزنید. عمل کرد های شما به فرزندان تان نشان می دهد که تنها راه انجام کارها، اقدام به عمل کردن به آن هاست.
کودک شما برای خوشبخت بودن نیاز به چیزهای زیادی ندارد . در واقع ، هرجه کمتر باشد بهتر است . این کار باعث می شود او یاد بگیرد برای داشتن کوچک ترین وسیله اش هم قدر شناس و سپاسگذار باشد .
هرانسانی برای زندگی کردن نیاز به مجموعه ای از اصول و قوانین دارد که از طریق آن خوب را از بد تشخیص دهد . شما باید جایگاه اعتقادی تان را محکم کنید ، تا فرزندانتان هم فرصت پیروی ازشما را داشته باشد .
انعطاف پذیری امر بسیار مهمی در زندگی است . یاد گرفتن چیزهای تازه ، داشتن ایده های جدید و کشف دیدگاه های مختلف ، را باید تجربه کنید و به فرزندان تان نیز منتقل کنید .
فرای همه ی این مسائل ، یکی از مهم ترین فضیلت ها ی انسانی ، توانایی درک دیگران و فهمیدن احساسات آن ها است . همدلی پادزهری برای رفتارها ی خود پسندانه ،بی رحمانه و عاری از عاطفه و احساس است . و بهترین راهی که فرزندان مان می توانند این خصوصیت برجسته را بیاموزند ، از طریق همدلی کردن ما با آن است .
هر کاری که ما انجام می دهیم ، تاثیری مستقیم بر فرزندان مان و دنیای آن ها دارد . پس دست از بهانه تراشی و انداختن تقصیر بر گردن همدیگر برداریم و همه ی انرژ ی مان را صرف تربیت آن ها کنیم . موفق شدن آن ها درزندگی به این نیست که همیشه درمدرسه نمره بیست بگیرند ، یا تحصیلات دانشگاهی کنند یا در کار و تجارت موفق شوند . موفقیت آن ها ،نفس خوشبخت زندگی کردن دراین دنیای پر هرج و مرج و شلوغ است .
منبع: www.sohila.blogfa.com


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

کار یا تفریح؟
شما بیشتر به کار می‏پردازید یا تفریح؟ یا آن که همیشه تعادل را در یان میان حفظ می‏کنید. برای آگاهی به این مسأله لطفاً به سئوالات آتی پاسخ دهید.
1- تعطیلات آخر هفته پیش را چگونه گذراندید؟
- مثل تمام هفته، فعالیت خاصی انجام نداده‏ام ( 1 )
- همراه خانواده و دوستان استراحت کردم ( 2 )
- استراحت کردم اما مجبور بودم بخشی از کارم را در خانه انجام دهم ( 3 )
- مثل همیشه سرکار بودم ( 4 )
2- آخرین باری که به مسافرت رفتید چه زمانی بود؟
- در شش ماه گذشته ( 3 )
- در سال گذشته و قبل‏ تر ( 4 )
- در هفته گذشته ( 2 )
- طی 24 ساعت گذشته ( 1 )
3- بیشتر وقت خود را با چه کسانی می‏گذرانید؟
- دوستان ( 3 )
- پدر و مادر ( 1 )
- همسر ( 2 )
- رئیس و همکاران ( 4 )
4- کدامیک از موارد زیر بیشتر برای شما اتفاق می‏افتد؟
- تا نیمه‏های شب برای تفریح بیدار می‏مانید ( 1 )
- نگران فردا صبح و قرارهای کاری فردا می‏باشید ( 2 )
- دلتان برای اتاق‏تان در خانه تنگ می‏شود ( 3 )
- به خاطر ازدحام کاری مسایل دیگر را فراموش می‏کنید ( 4 )
5- وقتی که برای تعطیلات، مرخصی گرفته‏اید کدام یک بیشترین احتمال وقوع را دارد؟
- جواب مکالمات کاری را نمی‏دهید ( 1 )
- شماره موبایل را به همکارانتان می‏دهید ( 2 )
- به فکر نقشه‏های کاریتان هستید ( 4 )
- سعی می‏کنید از مسایل محل کارتان خبر بگیرید ( 3 )
6- آخرین باری که خریدی انجام دادید:
- تلفنی اجناس خریداری شده برای شما ارسال شده ( 3 )
- آنقدر مشغول بوده‏اید که دوستانتان برای شما خرید کرده‏اند ( 4 )
- بعد از آن نیز برای تفریح با دوستانتان بیرون رفتید ( 1 )
- دقت کافی برای انتخاب آنچه می‏خواستید اختصاص دادید ( 2 )
7- چند ساعت در هفته کار می‏کنید؟
- 16 ساعت ( 1 )
- 17 تا 35 ساعت ( 2 )
- 36 تا 47 ساعت ( 3 )
- 48 ساعت یا بیشتر ( 4 )
8- وقتی با دوستانتان هستید درباره چه مسایلی بیشتر گفت و گو می‏کنید؟
- مسایل شخصی ( 2 )
- تفریح ( 1 )
- مسایل اقتصادی ( 3 )
- کار و برنامه کاری ( 4 )

جمع بندی امتیازات:


اکنون امتیازات داده شده را محاسبه و آنها را با هم جمع کنید.

ارزیابی خودتان:


اگر جمع امتیازات شما از (8 تا 11 امتیاز) باشد:


شما از آن گروه افرادی هستید که به نظرشان کار کردن بیهوده و بی‏فایده است. به نظر شما زندگی بیش از آن ارزش داد که لحظاتش را با کار کردن هدر دهید. مهم این است که خوش بگذرانید و لحظاتی به یاد ماندنی داشته باشید. اما یک مطلب را به یاد داشته باشید کار کردن جوهر انسان است و ما برای داشتن فرداهایی بهتر مجبور هستیم که فعالیتی هدفمند داشته باشیم که بی ‏شک آرامش و آسایش ما حاصل این فعالیت باشد.
سعی کنید همیشه تعادلی بین کار کردن و تفریح برقرار کنید که این رمز و راز موفقیت در زندگی است.

اگر جمع امتیازات شما از (12 تا 15 امتیاز) باشد:


به نظر می‏ رسد شما نگرش منفی نسبت به کار کردن نداشته باشید اما چندان هم برای موفقیت و پیشبرد کارتان انرژی صرف نمی‏کنید و نکته مهم هم در همین جا نهفته است، اگر کارتان را با انرژی بیشتری انجام دهید هم علاقه بیشتری به آن پیدا می‏کنید و هم پیشرفت فزاینده‏ای در زندگی خواهید داشت.
به قول نیمایوشیج: باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود!
شما هم برای دستیابی به موفقیت باید به امور مهم‏ تری بپردازید!

اگر جمع امتیازات شما از (16 تا 22 امتیاز) باشد:


موقعیت و نگرش فعلی شما نسبت به کار و استراحت یک نگرش متعادل است. شما روشی آگاهانه و متعادل درباره‏ی کار و تفریح دارید و این مهم یکی از مسایل اساسی برای دستیابی به موفقیت در زندگی می‏باشد.
شما هیچ گاه نه در تفریح زیاده ‏روی می‏کنید و نه در کار کردن! از این بابت به شما تبریک می‏گوییم و روزهای سبزی را برایتان می‏طلبیم.

اگر جمع امتیازات شما از (23 تا 28 امتیاز) باشد:


فعالیت کاری شما بیش از حد معمول است و برای شما کار کردن اهمیت خاصی دارد، شما انرژی زیادی برای کارتان صرف می‏کنید حتی در زمانی که به تفریح می‏پردازید کماکان ذهن شما به کار می‏اندیشد حتی وقتی حضور فیزیکی در محل کارتان ندارید تمام ذهن شما در محل کارتان قرار دارد.
به یاد داشته باشید: که زندگی موفق حاصل تعادل میان کار و تفریح می‏باشد و مطمئن باشید همانطور که فعالیت و کار کردن برای زندگی موثر و مفید می‏باشد زیاده‏ روی در هر یک نیز باعث نقصان در امور و عدم دستیابی به موفقیت می‏گردد.- اگر جمع امتیازات شما از (29 تا 32 امتیاز) است:
همین حالا دست از کار بکشید!
البته باعث حیرت و تعجب است که شما فرصتی کردید تا همین آزمون را مطالعه کنید! شما کار نمی‏کنید! بلکه خود و زندگی را فدای کار کردن می‏کنید! شما آنقدر انرژی برای کار کردن تلف می‏کنید که قدرت هیچ عملی را در آینده نخواهید داشت.
به خاطر بسپارید: که اگر فعالیت کاریتان را کم نکنید باید منتظر حضور بیماری و در نهایت عمری کوتاه و بی‏حاصل باشید.
این همه را به یاد داشته باشید: که موفقیت میوه‏ی درخت تعادل است!
اکنون انتخاب با خود شماست!


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

10 اشتباه مخرب که هر مشاجره ای را بدتر می کند
تحقیقات نشان می دهد که داشتن ارتباط خوب روابط را ارتقاء می بخشد، همچنین صمیمیت، اعتماد و حمایت بین طرفین را نیز بیشتر می کند. عکس این مسئله نیز صادق است: ارتباط بد صمیمیت را از بین برده، عدم اعتماد و اطمینان ایجاد می کند و حتی موجب تحقیر و اهانت بین دو طرف می شود. در زیر به چند نمونه از رفتارها و الگوهای ارتباطی ضعیف، منفی و حتی مخرب اشاره می کنیم که هر دعوا و مرافعه ای را بدتر می کند.

1 ـ اجتناب از دعوا به طور کل:


به جای صحبت کردن درمورد مشکلات در یک جو آرام و توام با احترام برخی افراد سعی می کنند هیچ چیز درمورد مشکلات و دلیل ناراحتی خود به طرف مقابل نگویند و بعد آن را یکباره به صورت عصبانیتی وحشتناک بیرون می دهند. این به نظر راهی کم استرس تر می آید-که بخواهید به طور کل از بحث و مشاجره دوری کنید—اما معمولاً استرس بیشتری برای هر دو طرف ایجاد می کند چون با آن انفجار عصبانیت، تنش، خشم و مشاجره بیشتری بین دو نفر ایجاد خواهد شد. پس بهتر این است که به راحتی و با آرامش خاطر درمورد مشکلات خود با هم بحث کنید.

2 ـ حالت دفاعی گرفتن:


بعضی ها به جای اینکه گله و شکایت های طرف مقابل را با دیدی منتقدانه و با میل شخصی مورد توجه قرار دهند و نقطه نظرات او را درک کنند، سعی می کنند هرگونه اشتباه و خطای خود را انکار کنند و به هیچ طریق زیر بار نمی روند که ممکن است خودشان موجب بروز مشکل شده باشند. شاید به نظر برسد که انکار مسئولیت استرس را در کوتاه زمان کمتر می کند اما در طولانی مدت موجب بروز مشکلات بسیاری خواهد شد.

3 ـ تعمیم افراطی


بعضی ها وقتی اتفاقی می افتد که چندان به مذاقشان خوش نیست با عمومیت دادن آن مشکل را بیرون می دهند. هیچوقت جملات خود را با "تو همیشه...." یا "تو هیچوقت..." مثل "تو همیشه دیر میای خونه" یا "تو هیچوقت کارایی که من دوست دارم را انجام نمیدی" شروع نکنید. کمی مکث کنید، فکر کنید و ببینید آیا این جمله ها واقعاً صحت دارد. همچنین هیچوقت با پیش کشیدن مشکلات قدیمی سعی نکنید که مشاجره را بدتر کنید.

4 ـ حق داشتن


اگر بخواهید فکر کنید که برای هر کاری روش "درست" و روش "غلط" وجود دارد، و روش شما همیشه "درست" است، رابطه تان خراب خواهد شد. هرگز نخواهید که طرفتان هم مثل شما به قضایا نگاه کند و اگر دیدگاه آنها متفاوت بود، جنگ و جدال راه نیندازید. همیشه به دنبال مصالحه باشید و یادتان باشد که هیچوقت یک روش "درست" یا "غلط" محض وجود ندارد و ممکن است هر دو نقطه نظر کاملاً صحیح باشند.

5 ـ روانکاوی


بعضی ها به جای اینکه درمورد افکار و احساسات طرف مقابلشان سوال کنند، فکر می کنند که می دانند که طرفشان به چه چیز فکر میکند یا درمورد یک مسئله خاص چه احساسی دارد و معمولاً هم این تفسیرها منفی است. مثلاً وقتی طرفشان دیر سر قرار می آیند، پیش خودشان فکر می کنند که برای او اهمیت ندارند. این کار دشمنی و سوءتفاوم بین دو طرف ایجاد می کند.

6 ـ گوش ندادن


بعضی افراد حرف به جای اینکه خوب به حرفهای طرف مقابلشان گوش کنند و حرفهای او را درک کنند، موقعی که طرفشان مشغول صحبت کردن است، حرف او را قطع می کنند، چشمانشان را اینطرف و آنطرف می گردانند یا به آنچه خودشان می خواهند در جواب بگویند فکر می کنند. اینکار باعث می شود نتوانید به خوبی از نقطه نظرات طرف مقابلتان مطلع شوید. هیچوقت اهمیت گوش دادن به حرفهای همدیگر را دست کم نگیرید.

7 ـ تقصیر را گردن دیگری انداختن


بعضی افراد با انتقاد از طرف مقابل و مقصر دانستن او برای موقعیت حاضر با مشکل برخورد می کنند. هیچوقت ضعف های خود را قبول نمی کنند و به هر قیمتی که شده دربرابر آن ایستادگی می کنند چون فکر می کنند با قبول ضعف هایشان از اعتبارشان کم می شود. به جای این رفتارها باید سعی کنید هر دعوا و مشاجره را فرصتی بدانید برای بررسی منتقدانه وضعیت، ارزیابی نیازهای هر دو طرف و رسیدن به یک راه حل که به هر دو کمک کند.

8 ـ سعی در برنده شدن در دعوا


هدف از بحث بین دو نفر باید درک متقابل و رسیدن به توافق نظر یا راه حل باشد که نیازهای هر دو طرف در آن ملاحظه شود. اگر سعی دارید نشان دهید که طرف مقابلتان چه اشتباهاتی انجام داده است، احساسات او را دست کم بگیرید و محکم روی نظر خودتان بایستید، بدانید که مسیر اشتباهی را انتخاب کرده اید.

9 ـ حمله های شخصیتی


گاهی اوقات برخی افراد هر عمل منفی ازطرف مقابل را جدی گرفته و آن را نقص شخصیتی او قلمداد میکنند. مثلاً وقتی شوهری جوراب خود را اینطرف و آنطرف خانه می اندازد، زن آن را یک اشکال شخصیتی در او قلمداد کرده و برچسب تنبل بودن و بی ملاحظه بودن را به او می چسباند. این روش در هر دو طرف درک و احساس نادرست ایجاد می کند. یادتان باشد که درهر شرایطی برای شخصیت طرف مقابلتان احترام قائل باشید حتی اگر رفتاری از او را دوست نداشته باشید.

10 ـ توپ را به زمین مقابل شوت کردن


وقتی یک طرف می خواهد درمورد مشکلی در رابطه صحبت کند، طرف مقابل حالت دفاعی به خود می گیرد و از صحبت کردن یا حرف زدن با او طفره می رود. این نوعی بی احترامی به فرد مقابل است و در برخی موقعیت های خاص، حتی اهانت آمیز است و موجب شدت گرفتن مشکل هم می شود. اینکار نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند، بلکه موجب جریحه دار کردن احساسات طرف مقابل و خراب شدن رابطه هم می شود. پس بهتر است که با احترام و علاقه به حرفهای طرف مقابل خود گوش کنید.
منبع:mobin.com


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

تفاوت افسردگی در زنان و مردان
پیشینیان،” افسرده جانی “ را یک مرض زنانه می پنداشته . ممکن است این باور دیرین ، برخی مردم را از تشخیص نشانه ها و انتخاب روش درمانی مناسب باز دارد.
در واقع، افسرده دلی، هر دو جنس زن و مرد را مبتلا می سازد، پیوندها را می گسلد و مانع کار و فعالیت های روزانه آن ها می شود. علایم شوریده حالی در آنان همسان است، و به طرز متفاوتی بیان می شود.
شایع ترین نشانه های افسرده دلی عبارتند از:
اعتماد به نفس اندک،
اندیشه ی خودکشی،
بی میلی به تلاش های معمولاً دلپذیر،
خستگی،
تغییر اشتها،
آشفتگی خواب،
بی احساسی و مشکلات جنسی مشتمل بر کاهش تمایل به آن.
بنا به دلایل متعدد، معمولاً علامت های افسردگی مردها را نمی توان باز شناخت. مردان ناراحتی های خویش را انکار می کنند، زیرا تصور همگان بر این است که اینان جنس قوی تری هستند.
بیان احساس، عمدتاً جزء خصلت زنان شمرده می شود. در نتیجه مردان به جای این که نشانه های وابسته به هیجانات را بر زبان جاری سازند، به احتمال زیاد از علایم جسمی افسردگی شان، هم چون احساس خستگی سخن می رانند. افسرده حالی در تمایل جنسی و عمل کرد آن اثر می نهد. مردها غالباً نمی خواهند کاستی های قوای جنسی خود را بپذیرند و به اشتباه حس می کنند که اشکالات موجود از این بابت، به جنسیت آنان بستگی د ارد، به خصوص زمانی که با یک اختلال پزشکی رو به رو می شوند.
نشانه های آشکار افسردگی زنانه را بهتر از افسردگی مردانه می توان دریافت، مردها کمتر علامت های ویژه ی دل افسردگی همانند گریه، اندوه باری و بی میلی به کارهای دلنشین قبلی را بیان داشته، یا به طور زبانی افکار مربوط به خودکشی را به گوش مخاطب می رسانند. در عوض مردها به احتمال زیاد احساسات شان را پنهان می کنند، لکن ممکن است تحریک پذیرتر و پرخاشگرتر باشند.
بنابه همین دلایل، بسیاری از مردان و نیز پزشکان و سایر کارشناسان و مراقبان بهداشت از تشخیص بیماری افسردگی درمی مانند. برخی از متخصصان بهداشت روانی نظر بر این دارند که اگر نشانه های افسرده تنی گسترش می یافت و شامل خشم، سرزنش و ناسزاگری می شد، امکان تشخیص افسردگی مردان میسر می شد .
افسرده حالی مردها، پیامدهای فراوانی دارد. براساس گزارش مرکز پیشگیری و مهار بیماری ها، سی دی سی ـ واقع احتمال خودکشی مردان آمریکایی چهار برابر بیش از زنان این سرزمین است.این آمار تکان دهنده حکایت از آن دارد که 80% کسانی که به این عمل مبادرت می ورزند، مردان هستند. هرچند شمار زنانی که در این وادی گام می نهند کم نیست، ولی بیشتر مردها هستند که به این وسیله به زندگی شان پایان می دهند. شاید علت این باشد که مردان برای پرداختن به چنین عملی، به شیوه های خطرناک دست می زنند یعنی مثلاً به جای مصرف زیاده تر از حد دارو ، به کاربرد سلاح متوسل می شوند.

و اما چرا افسردگی مردان متفاوت است؟


آگاهی از طرز پرورش و رفتار مردها در جامعه، در تشخیص و مداوای افسردگی شان اهمیت به سزایی دارد. پریشان حالی اینان اغلب از انتظارات فرهنگی شان سرچشمه می گیرد. همه می پندارند که مردان کامیاب اند. آن ها باید جلوی هیجانات خود را بگیرند و تحت نظر باشند. این گونه فرهنگ قادر است برخی از علایم واقعی افسردگی را پنهان ساخته و در عوض پرخاشگری و خشم را (که رفتار پسندیده تر به نظر می آید) پیشه کنند.
افزون بر این، معمولاً برای مردها، از عهده ی نشانه های افسردگی برآمدن، طاقت فرساست. ایشان ترجیح می دهند که با علایمی از این دست، مردانه برخورد کنند. این نگرش، هنوز بر بسیاری از نهادهای مرد سالار نظیر ارتش و ورزش حکم فرماست. در محیط های ارتشی و ورزشی به مردها می آموزند که سختی و پایداری به مفهوم برتافتن و کنار آمدن با درد جسمی بوده و تسلیم پریشانی عاطفی شدن، جزء محرمات است. مردها به جای یاری جویی که به زعم آنان، نمایانگر ضعف و زبونی است، بیشتر به خودکشی روی می آورند تا، به این خیال خام بر افسردگی چیره شوند.

آیا افسردگی مردان، درمان پذیرست؟


افزون بر 80% مردان و زنان افسرده خاطر را می توان به طور موفقیت آمیزی با داروهای ضد افسردگی و روان درمانی یا توأماً معالجه کرد.

تأثیر مصیبت و داغدیدگی در افسردگی


برداشت مردان از مرگ، با زنان متفاوت است. امکان دارد این موضوع به باور آنان مربوط باشد که می پندارند باید در صورت بروز مصیبت دل قوی داشته باشند و دیگر این که هیجان نمایی، نشانه ی ضعف و ناتوانی است.
مردها تمایل دارند مسئولیت کامل داغدیدگی را به عهده گیرند و غم و اندوه شان را فرو نشانند، پژوهش ها حاکی از آنند که این سرکوبی و پنهان سازی زمان غمناکی را افزون ساخته و به عوارضی مانند تشدید غضبناکی، پرخاشجویی و سوی استعمال موادمخدر می انجامد. نشانه های جسمی احتمالاً شامل افزایش میزان کلسترول، زخم ها، پرفشاری خون و پریشان احوالی است. از آن جا که بسیاری از مردان در بیان آشکار احساسات شان ناتوانند، بنابراین با پرداختن به فعالیت های بیشتر مثل اضافه کاری کردن یا به سفرهای کاری رفتن، می توانند اوقات زندگی خود را سپری کنند.
ایشان ممکن است به رفتارهای مخاطره جویانه هم چون ورزش های خطرناک دست برنند. پاره ای رفتارهای اعتیادآور چون باده نوشی یا سوی مصرف موادمخدر، در نتیجه ی اندوه نهان، شدت می یابند.
منبع: www.motaharfamily.com


پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 5:13 عصر

آیا شوهر بی عیب وجود دارد؟
با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟

با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟

خانمی می گفت : وقتی در ابتدای زندگی زناشویی هستیم، همه چیز در اطرافمان شیرین و دلچسب و همه لحظات زندگی مملو از شادی و خوشحالی است؛ و هرگز تصور نمی کنیم که روزی این احساسات خوش و سبکبالی خیال، تبدیل به شرایط ناهموار و دشواری های پی در پی در زندگی شود. اما طولی نخواهد کشید که با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟ آیا گذر ایام بود یا حضور بچه ها و افراد دیگر که این تغییرات را سبب شد؟

ازدواج کلمه ای جادویی نیست که بتواند همه نیازهای ما را برآورده سازد. مورد دیگر این است که باید همسر خود را همراه با محاسن و معایبش بپذیرید. البته پیشنهاد نمی کنیم بی انصافی، بی رحمی، بی نزاکتی و رفتارهای ناشایست او را برای همیشه تحمل کنید، زیرا آدمی قادر است رفتار خود را اصلاح کند؛ اما فراموش نکنید هرگز قادر نیست ماهیت خود را عوض کند.

ما نمی توانیم گذر زمان را متوقف یا حضور بچه ها را در زندگی کتمان کنیم، اما می توانیم پایه های زندگی را براساس این واقعیت ها بنیان نهیم و بکوشیم روزهای شاد اول ازدواج را در زندگی تکرار کنیم. اما چگونه؟ آیا همان طور که لوئیز برد در کتاب «چگونه شوهران خود را شیفته خود کنید» می گوید، باید هر روز یک دسته گل تازه تهیه کنید تا شوهرانتان هنگام آمدن به خانه غافلگیر شوند؟ یا با پوشیدن یک لباس نو سعی کنید از خشکی و یکنواختی زندگی بکاهید؟ آیا باید به نصیحت گروهی از زنان گوش فرا دهید و به زندگی و بچه های خود بی توجه باشید و هر روز در پی تغییر لباس و مدل موی خود باشید تا در نتیجه چنین کاری شوهرانتان آمدن به خانه را به رفتن به هر جای دیگر ترجیح دهند؟ یا باید شیوه گروهی دیگر از زنان را پیش بگیرید و به محض این که شوهر به خانه آمد، ناله سر دهید و شکایت کنان سعی کنید مشکلات کوچک زندگی را بزرگ جلوه دهید تا با جلب محبت و ترحم او اندکی زندگی را خوشایندتر جلوه دهید؟

اما هیچ کدام از این ظاهر سازی های فریبنده، به تنهایی نمی تواند مؤثر باشد و از بروز اختلافات و مشکلات زناشویی جلوگیری کند؛ بلکه باید بکوشید تا «شوهران خود را دوستان خود کنید»!

برای ایجاد این صفا و صمیمیت لازم است موانع را شناسایی کنید و آنها را یکی پس از دیگری از سر راه بردارید. ریچارد آستین می گوید: «یکی از بزرگترین موانع بر سر راه خوشبختی توقعات بیش از حد است». زیرا گروه بی شماری از جوانان، برداشت غلطی از ازدواج دارند و همواره می پندارند ازدواج معجزه ای است که اگر در زندگی آنان به وقوع پیوندد، تمام مشکلات را حل، و زندگی را شیرین و شاد می کند. آنها با چنین تعبیر نادرستی، اقدام به ازدواج می کنند و پس از مدتی درمی یابند که آنچه در ذهن داشته اند، رؤیایی بیش نبوده است. گروهی دیگر بدون در نظر گرفتن توانایی و سلامت روح و روان همسر خود، سعی می کنند همه کارهای شاق و پر زحمت را به او بسپارند و با این روش هرگونه فرصتی را برای به وجود آمدن روابط دوستانه و صمیمی از بین می برند. از نظر روانی هر انسانی نیازهایی دارد، مانند مطرح شدن، پذیرفته شدن، ایمن بودن و تعلق داشتن که هر یک از این نیازهای درونی تا حدودی در ازدواج برآورده می شود. زن و شوهر می توانند در به وجود آوردن حس خوب زیستن به یکدیگر کمک کنند، اما هیچ کدام قادر به آفرینش شادی و خوشبختی مطلق برای دیگری نیستند.

ما انتظار داریم دیگران هر کاری که از دستشان بر می آید، برایمان انجام دهند، در حالی که خود کمترین توجهی به خواسته های آنها نمی کنیم. می خواهیم از اشتباهات ما چشم بپوشند، اما خودمان کوچکترین گذشتی در مورد رفتار بد آنها نداریم. شما می خواهید شوهرتان از هر نظر بی عیب باشد، در حالی که از عیب های خود بی خبرید. همیشه سعی دارید عیوب او را برشمرید و ناله و شکایت کنید که چرا این شوهر آن طور که باید باشد نیست؛ چرا قادر نیست مرا درک کند؟ حتی گروهی از زنان پا را از این هم فراتر نهاده، سعی می کنند شخصیت شوهر را درهم ریخته، دوباره آن را آن طور که می خواهند شکل دهند یا او را مجبور کنند آن طور که می خواهند باشد، نه آن گونه که هست. البته فقط زن ها نیستند که مرتکب چنین اشتباهی می شوند؛ کم نیستند مردانی که همواره از زنان خود خرده می گیرند. به هر حال فراموش نکنید هیچ توهینی بزرگتر از این نوع عدم پذیرش ها نیست.

اولین گام برای به وجود آوردن یک زندگی زناشویی موفق ، پذیرفتن واقعیت هاست.

از جمله واقعیت هایی که باید درک و پذیرفته شوند، معنای ازدواج است؛ باید دانست ازدواج یک نوع شرکت است که نیاز به رعایت اصول و قوانینی دارد. ازدواج کلمه ای جادویی نیست که بتواند همه نیازهای ما را برآورده سازد. مورد دیگر این است که باید همسر خود را همراه با محاسن و معایبش بپذیرید. البته پیشنهاد نمی کنیم بی انصافی، بی رحمی، بی نزاکتی و رفتارهای ناشایست او را برای همیشه تحمل کنید، زیرا آدمی قادر است رفتار خود را اصلاح کند؛ اما فراموش نکنید هرگز قادر نیست ماهیت خود را عوض کند. اجازه دهید این مسئله را با یک مثال بیشتر بررسی کنیم.

برای ایجاد این صفا و صمیمیت لازم است موانع را شناسایی کنید و آنها را یکی پس از دیگری از سر راه بردارید.

فرض کنید شما با مردی که اهل مطالعه یا تفریحات آرام است ازدواج می کنید؛ انتظار نداشته باشید بعد از ازدواج او به مردی شلوغ و پر سروصدا که اهل تفریحات و برنامه های مهیج است تبدیل شود. ممکن است شوهرتان همان فلسفه شما را در زندگی نداشته باشد یا تفریحات مهیج مورد پسند او نباشد. نخواهید که او کاملاً عوض شود. ممکن است همسرتان نتواند تاجری موفق یا ورزشکاری مشهور شود، اما مثلاً می تواند کارمندی خوب و متعهد باشد. باید بدانید همه انسان ها از ذوق و استعداد یکسان برخوردار نیستند. اگر همسر شما در زمینه تجارت، ورزش یا هنر موفق نیست و ذوقی نشان نمی دهد، نباید به خودتان اجازه دهید که درباره اش بد قضاوت کنید و او را مورد ارزیابی نادرست قرار دهید. نباید هر روز یأس و ناامیدی نشان دهید و مثلاً بگویید چرا شوهر من مثل شوهر خواهرم نیست که فلان ماشین آخرین مدل را داشته باشد یا چرا مانند شوهر دوستم سرشناس و معروف نیست. همان طور که شما نمی توانید مثل دوست یا خواهر خود باشید، شوهر شما نیز نمی تواند مثل شوهران آنها باشد!

اگر به انجام چنین کارها و تکرار چنین حرف هایی در زندگی ادامه دهید، نه تنها شوهر خود را نسبت به زندگی دلسرد کرده اید و او را به شدت آزرده خاطر ساخته اید، بلکه این رفتار شما مقدمه ای خواهد شد برای از هم پاشیدن زندگی...

بنابراین فراموش نکنید که پذیرفتن واقعیت ها زیربنای هر نوع موفقیت و روابط سالم است.

منبع : سایت آفتاب


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ